محمد نيك سرشت
آن چه انسانيت انسان را به نمايش مي گذارد، علم و مقام و ثروت نيست، بلكه خوي خوش و پسنديده است. از اين رو انسان پيش از همه به شخصيت اخلاقي شخص توجه دارد تا به چيز ديگر؛ چنان كه نياز جوامع بشري، پيش از هر چيزي، اخلاق نيك و پسنديده است و لذا پيامبر(ص) درباره انگيزه و مأموريت رسالت خويش مي فرمايد كه براي اكمال مكارم اخلاقي آمده است.
اهل بيت عصمت و طهارت(ع) سرآمد در حوزه عمل اخلاقي هستند و بزرگواري ها و بزرگي هاي اخلاقي را مي بايست در اين خاندان جست و جو كرد؛ زيرا آنان پيش از آن كه سخني بگويند خود در شكل تمام آن به جا آورده و در سطح نهايي آن به نمايش گذاشته اند. از اين لحاظ است كه از سوي خداوند به عنوان اسوه هاي كامل و نيك براي همه بشريت معرفي شده اند.
امام حسن مجتبي(ع) يكي از اين اسوه هاي الهي در همه حوزه ها بويژه خلق عظيم و مكرمت اخلاقي است. سنت و سيره ايشان مظهر و تجليگاه همه مكارم اخلاقي است كه عقل و وحي بدان سخن گفته و خواسته است. نويسنده در اين مطلب به گوشه هايي از سنت و سيره آن بزرگوار(ع) اشاره كرده است. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
حسن حسن(ع) در پيشگاه خلق و خالق
امام حسن مجتبي(ع) از اسوه هاي كامل و مطلقي است كه خداوند در قرآن به عنوان انسان كامل، خليفه مطلق، امام به حق، عبد مطلق و محبوب و حبيب خويش معرفي مي كند و با اشاره به عصمت مطلق آنان، از همگان مي خواهد كه ايشان را سرمشق خويش قرار دهند.
خداوند در آيه12 سوره احزاب پيامبر(ص) را به عنوان اسوه حسنه معرفي مي كند و حسن حسن(ع) را در آيات سوره انسان به عنوان عصاره حسن، زيباي و نيكويي هايي پيامبر(ص) تبيين مي نمايد؛ چرا كه اهل بيت(ع) نفس و جان و باطن و روح و نور پيامبر(ص) هستند (آل عمران، آيه16) اين جگر گوشه هاي پيامبر(ص) حقيقت معنايي پيامبر(ص) مي باشند و هر كسي بخواهد به پيامبر(ص) برسد و از او بهره گيرد و محبوب آن حضرت و سپس محبوب خداوند شود، مي بايست از اين باب الله و عروه الوثقي و حبل الله وارد شود و بهره گيرد. از اين رو سرور ايشان سرور پيامبر(ص) و خشم ايشان خشم آن حضرت(ص) است و هر كه ايشان را بيازارد رسول(ص) و خداي رسول را آزرده است و هر كه ايشان را خشنود سازد رسول الله(ص) و خدايش را خشنود ساخته است.
خداوند حسن(ع) را به حسن ستوده و او را اسوه حسنه دانسته است و از مردم خواسته تا براي رسيدن به مقامات بلند انساني چون مقام ابرار از ايشان سرمشق گرفته و پيرو او شوند و در راه اطاعت بي چون و چراي او باشند تا محبوب و حبيب خداوند گردند.
از آن جايي كه راه حق و حقيقت از درون دوزخ هواهاي نفساني دنيوي و وسوسه هاي شيطاني ابليس مي گذرد و پل و صراط مستقيم به سوي بهشت رضا و رضوان از درون دره هاي مخوف و وسوسه انگيز دنيا عبور مي كند، لازم است انسان همواره بيدار و هوشيار باشد و دمي از هدف و راه پرخطر غافل نشود. اين جاست كه بايد اسوه هايي را برگزيند كه به عنوان بلد راه، پيشگام حركت به سوي رضوان الله شوند و حبل و ريسماني استوار بيابد كه بدان بياويزد و گام به گام بر جاي پاي ايشان بگذارد و مسير پر خطر را بپيمايد. امام حسن(ع) يكي از اين اسوه ها، حبل الله و دستگيره محكم و بلكه صراط مستقيم است كه «نحن الصراط». آن حضرت(ع) نسبت به اين مسئله هشدار مي دهد و مي فرمايد: ايهاالناس انه من نصح لله و اخذ قوله دليلا هدي للتي هي اقوم و وفقه الله للرشاد و سدده للحسني فان جارالله آمن محفوظ و عدوه خائف مخذول فاحترسوا من الله بكثره الذكر؛ هان اي مردم! كسي كه براي خدا نصيحت كند و كلام خدا را راهنماي خود گيرد، به راهي پايدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدايت موفق سازد و به نيكويي استوار گرداند؛ زيرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بي ياور است و با ذكر بسيار، خود را از (معصيت خداي) بپاييد. (تحف العقول، ص722)
خود آن حضرت(ص) مصداق نصيحت كننده با اخلاصي است كه از سر درد و عشق و رحمت الهي نسبت به بندگان، اين راه را نشان مي دهد و از مردم مي خواهد تاراه رشد را به وسيله كلام الله بپيمايند. بي گمان، قرآن، عصاره وجودي پيامبر(ص) و نفس و جانش اميرمؤمنان علي(ع) و اهل بيت عصمت و طهارت(ع) است. اگر قرآن كتاب تدوين الهي است، وجود نوري اهل بيت(ع) كتاب تكوين الهي است. از اين رو خداوند در قرآن از آنان به كلمات وجودي ياد مي كند كه توبه آدم(ع) به واسطه ايشان پذيرفته شده (بقره، آيه 73 و روايات تفسيري در ذيل آن چون تفسير نور الثقلين). بنابراين، كسي كه بخواهد راه رشد و سداد را طي كند بايد از هر دو كتاب تكوين و تدوين به نحو احسن بهره برد و اطاعت از خدا و رسول(ص) جز به اين طريق شدني و تحقق پذير نيست.
ويژگي جانشين به حق پيامبر(ص)
امام حسن(ع) راه رستگاري را در پيروي از سنت و سيره پيامبر(ص) و قرآن مي داند و ادامه پيروي و حضور پيامبر(ص) را در خلفاي به حقي مي شمارد كه نفس و جان آن حضرت(ص) مي باشند. به اين معنا كه خداوند فرمان داده است كه از پيامبر(ص) اطاعت و پيروي شود. حضور پيامبر(ص) پس از رحلت و وجوب اطاعت و پيروي از آن حضرت(ص) با پيروي از كساني تحقق مي يابد كه جان و نفس آن حضرت(ص) به حكم آيه مباهله يعني آيه 16 سوره آل عمران هستند. بنابراين، اطاعت از خليفه رسول الله(ص) به معناي اطاعت از خود پيامبر(ص) است. اما اين خليفه رسول الله(ص) كه در حقيقت ادامه حضور آن حضرت(ص) مي باشد، چه كسي يا كساني هستند؟ آن حضرت(ع) در پاسخ به اين پرسش مي فرمايد: و انما الخليفه من سار بسيره رسول الله(ص) و عمل بطاعه الله و لعمري انا لاعلام الهدي و منارالتقي؛ خلافت فقط از آن كسي است كه به روش رسول خدا(ص) برود و به طاعت خدا عمل كند و به جان خودم سوگند كه ما اهل بيت، نشانه هاي هدايت و جلوه هاي پرفروغ پرهيزگاري هستيم. (تحف العقول، ص 323).
بنابراين، نمي توان هر مدعي خلافت را پذيرفت و او را به عنوان جانشين و خليفه پيامبر(ص) معرفي كرد و حضور هر كسي غير از جان و نفس آن حضرت(ص) نمي تواند به معناي حضور پيامبر(ص) و وجوب اطاعت و پيروي از آن حضرت(ص) باشد. اين جاست كه شناخت حق از باطل سخت و دشوار مي شود و راه فريب و نيرنگ هموار مي شود و مدعيان خلافت چون امويان خلافت و امامت را تا حد سلطنت و ملك تنزل مي دهند و مدعي مي شوند كه بني هاشم با ملك دوره اي بازي كردند و اينك زمان بازيگري آنان است. (اسراء آيه 26 و نيز ابن كثير، تاريخ، ج 8، ص 420 از يزيد نقل مي كند كه گفت: لعب هاشم بالملك فلا، خبر جاء و لا وحي نزل. اينان از سوي پيامبر(ص) لعن شده اند. در تاريخ طبري در جلد 11 صفحه 735 آمده كه روزي رسول خدا ابوسفيان را ديد كه بر الاغي نشسته و معاويه پشت الاغ و يزيد جلوي الاغ در حركت بودند، پس رسول خدا(ص) فرمود: خدا لعنت كند قائد و راكب و سائق را! در صحيح مسلم در باب من لعنه النبي(ص) آمده كه: روزي رسول خدا معاويه را سه بار طلبيد و معاويه استجابت نكرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت؛ به پيامبر بگو من فعلا مشغول غذا خوردن هستم، پيامبر معاويه را با اين عبارت نفرين فرمود: «لا اشبع الله بطنه؛ خداوند شكم معاويه را هيچگاه سير نكند.» و دعاي پيامبر هم مستجاب شد و معاويه در طول عمر خويش هيچ گاه سير نشد. اين روايت در «مسند ابي داود» و هم چنين در «كنز العمال ج 6 صفحه 78» و در «ميزان الاعتدال ج2 صفحه 71» از رسول خدا روايت شده كه فرمود: اگر معاويه را بر منبر من ديديد او را بكشيد. اين روايت را نيز ابن حجر در «تهذيب التهذيب ج7 صفحه 432» آورده است).
راه تشخيص حق از باطل
براساس آموزه هاي قرآني و روايي، شناخت راه حق و باطل، درستي از نادرستي و نيز راستي از كژي جز به كتاب الله تكويني و تدويني ميسر نيست؛ چرا كه انسان، گرفتار دنيايي است كه ظواهر فريبنده آن، آدمي را گمراه مي كند و اجازه نمي دهد تا از دام متشابهات برهد و به ريسمان استوار محكمات بياويزد؛ زيرا فاصله ميان حق و باطل چنان كوتاه است كه مي توان از آن به حركت روي لبه تيز شمشير تعبير كرد. از اين رو حضرت امام حسن(ع) در بيان فاصله كوتاه هدايت تا گمراهي يا حق تا باطل مي فرمايد: بين الحق و الباطل اربع اصابع، ما رايت بعينيك فهو الحق و قدتسمع باذنيك باطلا كثيرا؛ بين حق و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بيني حق است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسياري را بشنوي. (همان، ص 922)
به اين معنا كه به شنيده ها نمي توان اعتماد كرد و آن چه به چشم مي بيني حق است كه مي توان به آن اعتماد كرد. اما مشكل اين جاست كه بسياري از دانش ها و معارف بشري از راه گوش به دست مي آيد. از اين رو در قرآن همواره سمع بر بصر مقدم شده است؛ چرا كه اين ابزار شناختي، مهم ترين و اصلي ترين و اساسي ترين ابزار شناخت آدمي است. با اين همه بسياري از شنيده ها غيرقابل اطمينان و استناد و اعتماد است. از سوي ديگر، آن چه به چشم هم ديده مي شود، بسياري از آن ها نيز مظاهر فريبنده اي است كه جلوه هايي از دنياست و زينتي براي آن است نه براي انسان تا بدان اعتماد كند. اين جاست كه تنها براي شناخت حق مي بايست به عقلي اعتماد و تكيه كرد كه ريشه در خاك دل تقوا دارد.
شناخت حق هر چند كه در كلام پيشين آن حضرت(ع) به نظر ساده نمايانده شده است، ولي خود آن حضرت(ع) در بيان سختي راه دست يابي به هدايت و حق مي فرمايد: به يقين بدانيد كه شما هرگز تقوا را نشناسيد تا آن كه صفت هدايت را بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن تمسك پيدا نمي كنيد تا كساني را كه دورش انداختند بشناسيد و هرگز قرآن را چنان كه شايسته تلاوت است تلاوت نمي كنيد تا آنها را كه تحريفش كردند بشناسيد، هرگاه اين را شناختيد بدعت ها و برخود بستن ها را خواهيد شناخت و دروغ بر خدا و تحريف را خواهيد دانست و خواهيد ديد كه آن كه اهل هوي است چگونه سقوط خواهد كرد. (همان، ص 722)
بنابراين، شناخت حق و باطل و هدايت و ضلالت بسيار سخت و دشوار است و نيازمند آن است كه انسان همه وجود و فطرت پاك و الهي خويش را به كار گيرد و با تمام توش و توان الهي سرشته در ذات خويش، با تمسك و توسل به عنايت و فضل الهي و توكل بر او و پيروي و اطاعت از اسوه هاي كامل و نيك، گام بردارد تا از دوزخ هواهاي نفساني دنيا و وسوسه هاي شيطاني ابليس رهايي يابد و به سلامت به دارالسلام جنت رضوان و ذات درآيد.
مكارم اخلاقي، مسير درست هدايت الهي
دامنه فضايل اخلاقي بسيار گسترده است. اگر آداب را نيز به آن بيفزاييم با توجه به تفاوت هاي آداب هر مجلس و محفلي از مجلس و محفل ديگر يا محيطي با محيطي ديگر، مي توان گفت كه نمي توان همه آن را شمارش كرد. با اين همه برخي از فضايل هستند كه به عنوان امهات و اصول بنيادين اخلاقي مطرح هستند.
امام حسن(ع) مكارم اخلاقي را ده چيز برمي شمارد كه اگر كسي اين ده فضيلت اخلاقي را در خود فراهم آورد مي توان او را انساني داراي مكارم اخلاقي برشمرد. البته مهم ترين نكته اين است كه اين ده فضيلت مي بايست در شخص به صورت ملكه و منش درآمده باشد و مجموعه اين هاست كه تاثيرگذار خواهد بود؛ هرچند كه هر يك از آن ها به تنهايي داراي ارزش و اعتبار بسيار بزرگي است، ولي آن چه شخصيت كامل اخلاقي را مي سازد اجتماع اين ده فضيلت در انسان به شكل كمالي و منش و ملكه است.
كرامت در برابر دنائت و پستي يكي از مفاهيم معروف اين اصطلاح است كه جلوه هاي بسياري دارد. از جمله جلوه هاي آن مي توان در رفتار اجتماعي اشاره كرد. آن حضرت(ع) در تبيين اين مفهوم و معناي كرامت مي فرمايد: قيل له(ع) ما الكرم؟ قال: الابتداء بالعطيه قبل المساله و اطعام الطعام في المحل. قيل فما الدنيئه؟ قال: النظر في اليسير و منع الحقير؛ از امام مجتبي(ع) سؤال شد: كرم چيست؟ فرمود: آغاز به بخشش نمودن پيش از درخواست نمودن و اطعام نمودن در وقت ضرورت و قحطي. سؤال شد: دنائت و پستي چيست؟ فرمود: كوچك بيني و دريغ از اندك. (همان، ص 522)
در اين عبارت يكي از تجليات كرامت اخلاقي در زندگي را آن حضرت(ع) تبيين كرده است تا دانسته شود كه كرامت ارتباط تنگاتنگي با مسئله بزرگواري و انفاق مالي نيز دارد. به اين معنا كه كرامت را نمي بايست تنها در روي خويش جست، بلكه در گذشت و بخشش از همه چيز مي بايست آن را معنا كرد. كسي كه بزرگوار است تنها در روي خويش آن را به نمايش نمي گذارد بلكه بخشش او همه جنبه ها را از جمله مالي و جاني را دربر مي گيرد و شخص بزرگوار نسبت به همه چيز اهل بخشش است و در چيزي بخل روا نمي دارد. او در بخشش علم و مال و دانش نيز بزرگوار و اهل كرم است.
همان گونه كه اهل كرامت و كرم، اهل بخشش هستند، در مقابل، اهل دنائت نه تنها بخشش نمي كنند بلكه نسبت به بخشش ديگران نيز شكرگزار و سپاسگزار نيستند. امام حسن(ع) در اين باره مي فرمايد: اللوم ان لاتشكر النعمه؛ پستي آن است كه شكر نعمت را نكني. (تحف العقول، ص 323)
امام حسن(ع) ده اصل اساسي در حوزه اخلاق را اموري مي داند كه بيشتر مرتبط با مسايل اجتماعي و رفتاري است. آن حضرت(ع) مي فرمايد: مكارم الاخلاق عشره: صدق اللسان و صدق الباس و اعطاءالسائل و حسن الخلق و المكافات بالصنائع و صله الرحم والتذمم علي الجار، معرفه الحق للصاحب و قري الضيف و راسهن الحياء؛ مكارم و فضايل اخلاق ده چيز است:
1- راستگويي
بنياد همه خيرها در صدق و صداقت و راستگويي و بنياد همه بدبختي ها و زشتي ها در دروغگويي است. از اين رو در قرآن، خداوند عذاب سخت را به دروغگو وعده داده و آن را از گناهان كبيره شمرده است.
2- راستگويي در وقت سختي و گرفتاري
انسان ها در زماني كه از هر نظر خود را در امنيت و قدرت احساس كنند، به صداقت و راستگويي گرايش دارند و انگيزه اي براي دروغگويي نمي يابند. اما راستگويي و حقيقت آن را به عنوان يك منش و كرامت اخلاقي بايد در زماني يافت كه انسان در فشار و تنگنا باشد. اصولا گرايش به دروغگويي براي ترس از مجازات، ناتواني در دفاع از خود، جلب و جذب منفعت يا اموري از اين دست است. كسي كه در اوج نياز يا سختي و گرفتاري، حاضر است كه صداقت را پيشه خود كند، و تبعات و آثار آن را تحمل نمايد كسي است كه صداقت و راستگويي، منش و ملكه اوست.
3- بخشش به سائل
خداوند در آياتي از جمله آيات42و 52 سوره معارج (الذين في اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم) و 91 سوره ذاريات (و في أموالهم حق للسائل و المحروم)، بخشش و انفاق مالي به سائل و محروم را يك واجب ديني و اخلاقي برمي شمارد. اين كه انسان، بدون توجه به وضعيت شخص و به صرف اين كه چيزي را درخواست كرد، به او ببخشد و انفاق كند، امري سخت و دشوار است؛ چراكه اما و اگرهاي زيادي در ذهن آدم مي آيد و اجازه اين كار را به سادگي نمي دهد. اين كه شخص به محرومي بخشش و انفاق كند، قابل دفاع است، ولي به نظر مي رسد كه بخشش به سائل، بي توجه به چيزي ديگر جز نفس سؤال، خيلي سخت، غيرمنطقي، غيرعقلاني و يا غيراخلاقي باشد. اما در اين حديث، اين بخشش و انفاق به عنوان يك مكرمت اخلاقي مورد تأكيد است؛ چرا كه نفس سؤال، خود مهم ترين علت براي اين عمل انفاق است. خواري و مذلتي كه در نفس سؤال است، جز به بخشش و انفاق، مقابله اي نمي توان براي آن درنظر گرفت. هر كسي كه در مقام سؤال قرار مي گيرد مي بايست به او بخشش كرد بي توجه به اين كه چه كسي يا مقامي و يا ... است.
البته بايد نزد كسي رفت كه داراي مكارم اخلاقي است. از اين رو امام حسن(ع) براي رواندازي مي فرمايد كه نزد هر كسي نبايد رفت: لا تات رجلا الا ان ترجوا نواله او تخاف باسه او تستفيد من علمه او ترجو بركته و دعائه او تصل رحما بينك و بينه؛ نزد كسي مرو، مگر آن كه به بخشش او اميدوار، يا از قدرتش بيمناك، يا از دانشش بهره مند، يا به بركت و دعايش اميدوار باشي، يا آن كه بين تو و او پيوند خويشاوندي باشد. (ناسخ التواريخ، ج2، ص317).
4- خوش خلقي
شايد مهم ترين جلوه اخلاق در خوشرويي و خوشخويي باشد. انسان خوشخو شريك مال و ثروت ديگران است؛ چنان كه مهم ترين عامل جذب ديگران به سوي او نيز همين فضيلت اخلاقي است. انسان پيش از اين كه سخني بگويد، يا كاري انجام دهد، اين نيكخويي اوست كه بيانگر شخصيت اوست. خداوند پيامبر(ص) را به خلق عظيم و نيك مي ستايد و آن را عامل جلب و جذب قلوب مؤمنان به سوي ايشان مي داند.(آل عمران، آيه915 و نيز قلم، آيه4)
5- پاداش در مقابل كارها و صنعت ها
هر كسي متوقع آن است كه اگر كاري انجام داد، تشويق شود و پاداش گيرد. ارزشگذاري براي كارهاي ديگران و اهميت دادن به آن، از ديگر مكارم اخلاقي است كه در اين حديث بيان شده است. انسان نمي بايست كارهاي ديگران را هرچند كوچك باشد، بي ارزش جلوه دهد، بلكه آن را بزرگ شمارد و دست كم به زبان، او را پاداش نيك دهد. البته اين بدان معنا نيست كه انسان تنها در برابر كاري كه به نفع و سود او انجام مي گيرد سپاسگزار باشد، بلكه به اين معناست كه هر كار خيري كه انجام مي گيرد، قابل ستايش و پاداش است و انسان نبايد تنها به سود خود بينديشد بلكه فراتر از آن به هستي بنگرد و باتوجه به مفيد بودن اين كار و صنعت براي هستي، در مقام پاداش و تشكر برآيد. اين همان خصلت خداوندي است كه بي آن كه سودي نصيب او شود، به كارهاي بشر پاداش مي دهد. چنين شخصي در حقيقت مظهر خداوندي در پاداش دهي است.
6- پيوند با خويشان
از نظر آن حضرت(ع) هر چند كه صله رحم و پيوند با خويشان به عنوان فضيلت و مكرمت اخلاقي معرفي مي شود، ولي دامنه خويشاوندي را نمي بايست در عمل اخلاقي محدود كرد؛ چرا كه خويشي ايماني و برادري اعتقادي، قوي تر از خويشي خوني است؛ چرا كه امت را خون و نژاد نمي سازد بلكه عقيده و اعتقاد مي سازد و همين برادري ايماني است كه در بهشت آنان را در كنار هم گرد مي آورد. در جايي كه همه مظاهر دنيوي از ميان مي رود و ارزش ها و مظاهر معنوي خود را نشان مي دهد معلوم مي شود كه خويشي واقعي در نسب هاي نژادي و خوني نيست بلكه در نسبت هاي عقيدتي است. از نظر آن حضرت، خويش و بيگانه واقعي را مي بايست در اين چارچوب ارزيابي كرد. حضرت مي فرمايد: القريب من قربته الموده و ان بعد نسبه و البعيد من باعدته الموده و ان قرب نسبه؛ خويشاوند كسي است كه دوستي و محبت، او را نزديك كرده باشد و اگر چه نژادش دور باشد و بيگانه كسي است كه از دوستي و محبت به دور است، گرچه نژادش نزديك باشد. (تحف العقول، ص 4.23)
7- حمايت از همسايه
شايد بتوان گفت كه همسايه بيش ترين ارتباط را با شخص دارد. حق همسايگي چنان مورد تأكيد قرار گرفته است كه برخي گمان كرده اند كه همسايه از همسايه ارث مي برد. اگر چنين حقي را در حوزه علم حقوق براي او واجب ندانيم، دست كم در حوزه اخلاقي بر شخص است كه از هر جهت از جان و مال و عرض همسايه حمايت كند و اجازه ندهد كه در حق وي اجحاف و ظلمي روا شود. همين چيزهاست كه براي آخرت آدمي مي ماند.
8- حق شناسي درباره دوست و رفيق
دوست كسي است كه آدمي را به آرامش مي رساند و راه بهشت و دوزخ را به وي نشان مي دهد، زيرا دوستان، يكديگر را چنان متأثر مي سازند كه نوعي تناسب در عقيده و رفتار و خلق و خو پديد مي آيد. الگوپذيري از دوستان امري ثابت شده است. حق دوست بسيار است و در اين روايت با عنوان حق دوست بر آن تأكيد شده و آن را يكي از مكارم اخلاقي دانسته است. امام حسن(ع) در عبارتي ديگر درباره رفيق شناسي مي فرمايد: قال الحسن(ع) لبعض ولده: يا بني لاتواخ احدا حتي تعرف موارده و مصادره فاذا استنبطت الخبره و رضيت العشره فاخه علي اقاله العثره و المواساه في العسره؛ امام حسن(ع) به يكي از فرزندانش فرمود: اي پسرم با احدي برادري مكن تا بداني كجاها مي رود و كجاها مي آيد و چون از حالش خوب آگاه شدي و معاشرتش را پسنديدي، با او برادري كن به شرط اين كه معاشرت، براساس چشم پوشي از لغزش و همراهي در سختي باشد. (تحف العقول، ص323)
9- ميهمان نوازي
درباره ميهمان نوازي روايات بسياري است. ميهمان نوازي به عنوان يكي از مصاديق مكرمت اخلاقي در ميان همه اقوام شناخته و معروف است.
01- و در رأس همه اينها شرم و حياست (تاريخ اليعقوبي، ج2، ص622)
اين كه امام(ع) حيا را رأس همه امور اخلاقي برمي شمارد، از آن روست كه حيا از همراهان هميشگي دين و عقل است. به اين معنا كه اگر كسي حيا نداشته باشد، دين و عقل ندارد و هر كسي كه دين و عقل دارد، حيا دارد. در روايات بسياري كه در كتاب عقل و جهل اصول كافي بيان شده، بر اين معنا تأكيد شده است. امام حسن(ع) نيز در جايي ديگر مي فرمايد: لاادب لمن لاعقل له، و لامروه لمن لاهمه له، و لاحياء لمن لادين له؛ كسي كه عقل ندارد، ادب ندارد و كسي كه همت ندارد جوانمردي ندارد و كسي كه دين ندارد حيا ندارد. (ناسخ التواريخ، ج2، ص173)
اينها گوشه اي از سنت آن حضرت(ع) بود كه در سيره و زندگي خويش به مورد اجرا مي گذاشت و در اين باره داستان هاي بسياري در كتب تاريخي و روايي بيان شده كه بيان آنها از حوصله اين مقاله بيرون است.
مكارم اخلاق در سنت و سيره امام حسن مجتبی(ع)
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : مكارم اخلاق در سنت و سيره امام حسن(ع), ,